Tuesday, February 18, 2014

جوجو نمیر...جوجو تا ده بشمر...
تو این یه سالو و شیش ماه، یکی از سرگرمیام سوگواری کردن برای تمام مناسبت های مشترکمونه. بزرگترین مراسم سوگواری آیینی، اولیش عید پاکه، بعدشم آخرین روزه آگوست. اما از این دوتا که بگذریم کلی روزه دیگه هم هست. مثلا چهارشنبه سوری، مثلا تولد تو، مثلا تولد من، مثلا ولنتاین و خیلی مثلا های دیگه....

اما جذاب ترین عزاداری ها، اون مراسمیه که با تو خاطره مشترک ندارم. نمیدونم چرا، اما سعی میکنم تو سوگواری برای این روزا که تو توش هیچوقت نبودی سنگه تموم بذارم. مثلا یکیش ساله نو. که نمیدونم چند ژانویه دیگر باید بگذرد تا تورا فراموش کنم بانو. اما بلافاصله بعد از ژانویه فستیوال فیلم شروع میشه. تو این ده روز یه سوگواری کامل برات کردم. یه شیون و زاری که بیا و ببین. هر روز میشستم و فکر میکردم چرا هیچ خاطره مشترکی از فستیوال با تو ندارم...

آخرین سال رو که تحریم کرده بودیم. ساله قبلش من دنبال نگاه های سرگردون بودم و تو هم با فامیل میرفتی فیلم میدیدی.
ساله قبلترش من شیراز بودم و تو نمیدونم با کی فیلم میدیدی. ساله قبلترش من بندر عباس بودم و تو با آوازه خون شهر و دوستاش فیلم نمیدیدن. اما ساله قبلترش باهم بودیم. اصن تو بگو اولین سالی که باهم بودیم. و البته آخرینش. همون سالی که تو موتور میدیدی میپریدی بغل من.

همون سال بود که دختره میگفت. جوجو نمیر. جوجو تا ده بشمر. از همون سال بود که من شروع کردم شمردم. هی شمردم، هی شمردم تا جوجو نمیره. نمیدونم چندسال گذشت. اما بالاخره جوجو مرد. تو مردی. منم مردم.

بالاخره این ده روز هم تموم شد. یه عزاداری حسابی کردم. برای تو، برای خودم، برای تمام فیلمایی که با هم ندیدم. برای تمام فستیوال هایی که باهم نرفتیم. برای تمام جوجوهایی که قبل ده مردن.

No comments:

Post a Comment