ورای تمام خوشحالی هایی که گرفتن جایزه ی اصغرفرهادی برا همه داشت، اما برای من یه حس دردناک عجیبی داشت وقتی که فرهادی رو صدا کردن و اون تو غربت تمام، بدون اینکه کسی سرمیزش باشه و بغلش کنه و خوشحال باشه، تنها پاشد و دست پیمان رو گرفت و رفت رو استیج....نمیدونم چرا هر قدمش بین میزها و صندلی ها و دستها برای من سکوت و تنهایی و غم بود...
No comments:
Post a Comment